افسانه واحدیار
یادداشتی کوتاه به بهانه خوانش شعرهای شعیب امیری
شعیب امیری از شعرای خوب “کانون جوانان انجمن ادبی هرات” میباشد با توجه به اینکه او چند سالی بیش نمیشود که به سرودن شعر پرداخته اما کارهایش شسته رفتهاند به ندرت در کلامش ضعفهای زبانی دیده میشود. هر گاه من از ایشان شعری در انجمن شنیدهام یا در صفحات مجازی خواندهام قدرت کلامشان را ستایش کردهام و لذت بردهام. همه می دانیم که تحریک عواطف و لذت بردن از اصلی ترین کارکردها و وظایف هنر به شمار میآید. سقراط در دوره یونان باستان«غایت و هدف فنونی مانند شعر را ایجاد لذت و خوشایندی می دانست»(زرینکوب، ۱۳۸۳: ۲۰۳) و تا به امروز هم نظریه پردازانی هستند که به کارکرد لذتبخشی هنر تأکید دارند.
اشعار شعیب امیری لبریز از احساس و عاطفه میباشند تصاویر خوب، در کارگاه خیال شاعر پرورش داده شدهاند، بعد در بدنه شعر جای گرفتهاند.
یکی از شاخصههای خوبی که تا حدودی در شعر امیری رعایت شده سلامت زبان میباشد. سلامت زبان به این معنی است که شاعر معادلهای امروزی کلمات را به کار برد و از صور کهنه و باستانی کلمات دوری کند. عدم رعایت این مؤلفه از آسیبزنندهترین پارامترهای شعر نسل گذشته شعرای سرزمین ما میباشد. در این اواخر اشعار چند شاعری که در سه دهه اخیر جزء شاعران فعال و سرشناس کشور ما میباشند، مطالعه کردم شگفت زده شدم وقتی دیدم شاعرانی که حداقل بیش از سی سال سابقه سٌرایش دارند. این نکته را رعایت نکرده و نمیکنند. این مبین آن است که چنین شاعرانی درک نکردهاند که یکی از عوامل تمایز غزل سنتی از غزل نو(مدرن) مسأله زبان میباشد.
در غزل سنتی شاعر به اقتضای زمان الفاظ را به صورت شکسته بهکار میبرد. مثلا در حوزه افعال : بینم، برگو… در حوزهء حروف مثل گر، ز ، ور … و در حوزه لغات مثل نگه، مه، کوته و غیره را بهکار میبرد.
استفاده از این صورت شکسته کلمات در شعر امروز مگر اینکه در اختیار محتوا باشد در غیر آن خطایی فاحش محسوب میشود. حداقل کاری که شاعر امروزی میتواند بکند این است؛ تلاش کند زبانی پالایش یافته و امروزی برای نسل بعد به جا بگذارد.
در غزلهایی که من از از شعیب امیری بررسی کردهام فقط در یک بیت شاعر به جای «ن» نهی از «م» نهی استفاده کردهاست که «م» نهی رنگ کلاسیک به بیت داده و بر سلامت زبان خدشه وارد کرده است.
اینقدر به من ظلم مکن روی مگردان
لبخند تو دل گرمی این طفل یتیم است
جای خرسندی است که شعرای جوانی چون امیری آگاهانه عمل میکنند و المان سلامت زبان را تلاش میکنند رعایت کنند این کنش ستایش آمیز است.
محتوای اغلب غزلهای تولید شده در این سرزمین را عاشقانههای سطحی و سانتیمانتال تشکیل میدهد یا هم مسایل اجتماعی سیاسی که اکثرا در محور جنگ و انفجار و انتحار میچرخد روایاتی که تاریخ مصرف دارند و نمیتوان به ماندگار شدن آنها زیاد خوشبین بود.
متأسفانه ساحهء مطالعاتی شاعر امروز محدود است شعرای شاهکارآفرین گذشته ما در زمینه علوم مختلف معلومات داشتند. و با استفاده از واژههای مربوط به این علوم مضمون پردازی میکردند به این ترتیب فضای شعرشان متنوعتر و عمیقتر میشد. اما شاعر امروز با ارائه چند کار خوب به چرخه تکرار میافتد و کارهایش فضای مشابهای مییابد. در حالیکه میشود با استفاده از تکنیکهای مختلف فضای شعر را عوض کرد مثلا شخصیت پردازی کرد بین شخصیتها دیالوگ برقرار کرد از تکنیکهای سینمایی و … استفاده کرد.
نکتهء دیگر اینکه شاعر ما از چشم خود به تماشای جهان، محیط و اتفاقات پیرامون نمی پردازد و صادق نیست بیش از آنکه تجربه زیستهاش را انعکاس دهد واژهها و مضامین را از کتابها اقتباس میکند.
اگر مخالف این ادعای من هستید با مثال واضح میسازم؛ ما نامهای وسایل نقلیهای چون تاکسی، اتوبوس و حتی قطار که ممکن است تا به حال تجربه سوار شدن در آن را هم نداشته باشیم راحت در شعر خود استفاده میکنیم اما کمتر من شعری دیدهام که در آن واژه “زرنج” یا “فلانکوچ” بهکار رفته باشد در حالیکه جزء وسایل نقلیه پرکاربرد در این شهر محسوب میشوند چرا؟ چون این واژهها را شعرایی که ما کتابهایشان را میخوانیم استفاده نکردهاند بنابراین ما هم این ریسک را نمیکنیم و محافظه کارانه عمل می کنیم. در واقع حس میکنیم چنین کلماتی فاقد روح غزلی میباشند و باید از آوردن آنها در غزل خود داری کرد فروغ میگوید:«من فکر می کنم چیزی که شعر ما را خراب کرده همین توجه زیاد به ظرافت و زیبایی است زندگی ما فرق دارد خشن است تربیت نشدهاست. باید این حالتها را وارد شعر کرد. شعر ما اتفاقا به مقدار زیادی خشونت و کلمات غیرشاعرانه احتیاج دارد تا جان بگیرد و از نو زنده شود.»
همچنین در مورد زیباییشناسی معشوق هنوز همان توصیفهای فسیل شده گذشتهگان را بکار میبریم در حالی که امروزه معیارهای زیباییشناسی معشوق در واقعیت امر تحول یافته است. چنانکه بارها شنیدهایم که شعرای امروز ما “ابرو” را به “کمان” تشبیه کردهاند در حالیکه که امروزه دیگر ابروی کمان زیبا محسوب نمیشود معشوق با “تاتو”،”هاشور” و چندین ترفند دیگر تلاش میکند، فرم ابرویش را از کمان بودن نجات دهد اما تصویر ازلی و مثالی در شعر ما ابروی کمانگونه باقی ماندهاست. شاعر باید از چنین مواردی کلیشه زدایی کند.
شعیب امیری در یکی از شعرهایش با رویکرد انتقادی به بازگویی روایتی از جنگ می پردازد. شعر از فرم درونی قوی برخورداراست بین همهء عناصر سازنده شعر از قبیل تصویر، زبان خیال و موسیقی هماهنگی وجود دارد همچنین ابیات باهم هارمونی دارند. شاعر در بیت اول از طفلی روایت میکند که لباس سفید عید پوشیده و سیب میخورد در ادامه شعر از سرباز، شهید، مادر داغ دیده و دشمن نادانی که از حرص رسیدن به بهشت دست به برادر کشی میزند میگوید. در انتها هم با رجوع به واژه سیب بیت اول شعر را اینگونه زیبا ختم میکند:
رنج بیوقفه یک قرن پر از رنج و عذاب
بحث بیفایده با دشمن در پشت نقاب
عصر برگشتن یکبارهی چنگیز و ضحاک
سیب دندان زدهی خونی افتاده به خاک
امیری در اشعارش به داستانهای پیامبران و شخصیتهای تاریخی مثل یوسف، یعقوب، ضحاک، چنگیز، فرعون، یهودا، ارجاع میدهد. استفاده از ارجاعات بیرون متنی بر قوت شعر میافزاید و آن را عمیقتر جلوه میدهد اما این شخیصیتهایی که شاعر به آن اشاره کرده آنقدر توسط شاعران متفدم استفاده و دست مالید شدهاند که حال باید خیلی خلاقانه بهکار روند تا فورگراندینگ یا برجستگی در متن ایجاد کنند. شاعر میتواند با دقت در شخصیتهای داستانها، وقایع تازهتر و با استفاده از آنها به حیث ارجاع بیرون متنی فضای شعرش را تازهتر بسازد.
برای این شاعر خوش قریحه آرزوی موفقیتهای بیشتر میکنم.
منابع
زرینکوب، عبدالحسین. (۱۳۸۳) آشنایی با نقد ادبی، تهران: سخن