نوگرایی ادبی در کشور ما در دهۀ سی آغاز شد؛ اما آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی اجازه نداد که این روند سیر طبیعی بالندگی خود را طی کند؛ چون خیلی از نوگرایان طرفدار جریان چپ مارکسیست بودند و شعرشان درگیر محتواگرایی و ایدئولوژیزدگی بود. برای همین هم توجهی به شکلهای جدید شعری نمیکردند. اغلب در سرایش، زبان رسمی شعر کلاسیک را پیروی میکردند و متوجه تحولات زبانی چنانکه باید میبودند نبودند.
شعر نیمایی تا اواخر دهۀ پنجاه با آثار نیما، فروغ، اخوان و نادرپور به مطبوعات کشور راه یافته و مورد قبول و تتبع شعرا قرار گرفته بود. به این دلیل که شعر سپید از عنصر وزن عروضی عاری بود، آثار شاملو کمتر توانست در رسانههای ما انعکاس بیابد و مورد توجه شاعران واقع شود؛ البته تا آن زمان در ایران هم این قالب بهدرستی جایگاه خود را نیافته بود و مخاطبانش را پیدا نکرده بود. شعرای موزونسرای ما هنوز بر عنصر وزن عروضی در شعر تأکید داشتند و نمیتوانستند قبول کنند که سرودۀ فارغ از وزن و قافیه هم میتواند شعر باشد.
تا اواسط دهۀ پنجاه نشانهای از شعر سپید در ادبیات افغانستان به چشم نمیخورد، بعد از این تاریخ است که بهصورت پراکنده برخی از نمونههای شعر سپید در آثار شعرا به چشم میخورد؛ رفعت حسینی، واصف باختری و عبدالرازق رویین از نخستین کسانیاند که با ارائۀ نمونههایی در این قالب روح تازهای در کالبد جریان نوگرایی در افغانستان دمیدند. بعد از اینها در اواخر دهۀ شصت چهرههایی چون عبدالقهار عاصی، لیلا صراحت، پرتو نادری، عبدالله نایبی، خالده فروغ، لطیف پدرام، عبدالسمیع حامد، حمیرا نکهت دستگیرزاده و افسر رهبین پا به عرصۀ حضور نهادند و آثار ماندگاری خلق کردند(جعفری، 1386: 129). واصف باختری از پیشکستوان شعر مدرن در ادبیات سرزمین ما میباشد او از پرونده شعری پر باری برخوردار است؛ در ادامه نگاهی به زبان اشعار باختری میاندازم و چند شعرش را تحلیل میکنم.
واصف باختری
باختری صدای رسای شعر معاصر افغانستان میباشد. او شاعری آگاه، دانا، و روشنفکر است که پارادایم شعر زمان خود را درک کرده و میداند که در هیاهوی وحشت چه بگوید واقتضای زمانش چگونه شعری را ایجاب میکند. او به حیث هنرمندی آگاه از وضعیت انسان روزگار خود شعرش را اختصاص به بیان دردهایی داده که انسان امروز نیز با آنها همذات پنداری میکند و ژرفای دردی که در میان تصاویر شعرش تعبیه شده را درک و لمس میکند. باختری میداند که در زمانهای مملو از نابسامانی و آشفتگی سرودن غزل عاشقانه عملی سبک سرانه و بیهوده است و بر آن انتقاد می کند. شعر باختری شعری سیاسی و اجتماعی است او علیه نظام سیاسی زمانش نوشته است و بیدادها و ناملایمات دورانش را عمیق درک کرده و چون خیلی از نویسندگان بزرگ خواهان تغییر در وضعیت روزگار بود. باختری پرونده پر باری در ادبیات دارد که شامل پژوهشها، ترجمهها و سرایش شعر در قالبهای متعددی مثل غزل، قطعه، چهارپاره، رباعی، قالب نیمایی، سپید میباشد. به نظر راقم این سطور آنچه که در پرونده باختری نظر را به خود بیشتر جلب میکند و در ادبیات ما تازگی دارد اشعار سپید باختری میباشد.
زبان شعری باختری
چنانکه گفته آمد یکی از پیشگامان شعر سپید در افغانستان واصف باختری است. شاید اگر بخواهیم علاوه بر شاملو نفر دومی را نام ببریم که در سبک شاملویی شعر میسروده است به نظر من او واصف باختری است. زبان شعر باختری چون شاملو تلفیقی از زبان کهن و معاصر میباشد همانگونه که شاملو علاقۀ شدیدی به تاریخ بیهقی داشت و رد پای این کتاب در اشعار او آشکار است باختری نیز گرایش خاصی به تاریخ بیهقی داشت اثر گذاری این کتاب را در زبان شعری فاخر او به وضوح میبینیم. همچنان در دیوان باختری عنوان فصل اشعار سپید این شاعر سطری است که مبین خوشه چینی باختری از خرمن بیهقی میباشد:« من از آن بیهقی و از ترک فرزانه پارسیگوی بیاموختم/ این شگرد شگرف شبیخون زدن بر سپاه سیه پوش شب را». محتوای اشعار باختری را مسایل سیاسی و اجتماعی تشکیل میدهد و کمتر ما با عاشقانههای محض مواجه میشویم. اما برعکس خیلی از شعرای این مرز بوم که شعرشان از لحاظ ادبی و هنری فقیر است و به شعار سیاسی تبدیل شده، صناعتمندی شعر باختری کلامش را از شعاری شدن محفوظ داشته و باعث تأویلپذیری و لایهمندی آن شده است.
اشعار باختری آرایه محور است نمادپردازی، استعارههای گوناگون، انواع تشبیه و مجاز در کلام او نمود برجستهای دارد. باید اذعان کرد که این شیوه بیان به اقتضای زمان انتخاب شده است. چون استبداد حاکم بر جامعه عصر شاعر و تهدیدی که متوجه مخالفین حکومت بود شاعر را وادار میکرد که کلامش را در لابلای نماد پردازیها پنهان کند«اما نماد گرایی باختری، گاهی شعر را از دنیای حقیقی، عینی و ملموس ما دور کرده است و این خطری است که همه سمبولیستها را تهدید میکند. اینجا گویا شاعر یک دنیای مجازی خلق میکند که در آن همه پدیدهها جاندار هستند. ولی در مقابل از انسان چندان خبری نیست. البته ما در این دنیای مجازی، احساس زندگی می کنیم ولی زندگی بدون حضور انسان کمی ناخوشایند است این مشکل وقتی مضاعف میشود که نماد گرایی فقط با کمک عناصر طبیعت مثل ماه، خوشید و کوه صورت گرفته باشد. چنین است که در شعر باختری حضور ملموس مردم و زندگی و چشم دیدهای عینی شاعر حس نمیشود… از دیگر ویژگیهای شعر باختری فاخر بودن زبان، جدیت او در کار، وسواس و دقت او در ساحتار صوری شعر است.»(قویم، 1387: 95) کهنگرایی یکی از شاخصههای برجسته زبان شعری این شاعر است که در ادامه نگاهی به آن میاندازم.
کهنگرایی (آرکایسم)
زبان پدیده اجتماعی پویایی است و همگام با تحولات اجتماعی _ سیاسی تغییراتی در زبان جامعه نیز رونما میشود که گریزی از آن نیست. شاعر کاربر خلاق زبان است که همیشه با آفریدههای هنریاش با استفاده از ساختهای نحوی و ترکیب سازیهای جدید بر بستر زبان میافزاید.
باختری به معنای حقیقی کلمه ادیب بود. زبان شعری باختری زبانی فاخر و سالم است کمتر مواردی در شعر او به چشم میخورد که کلمات را به شیوه کلاسیک بشکسته باشد. زبان شعری باختری تلفیقی است از شاخصههای زبان ادبی کهن و معاصر.
در شعر باختری واژههای کهن که مربوط به فارسی قدیم میشود و ما در نثرهای کهن مثل تاریخ بیهقی با آن مواجهایم کاربرد فراوانی دارد. شاعر خواسته با استفاده از این واژهها امکانات زبانیاش را گسترش بدهد و با ترکیب آن با واژههای امروزیتر کمکی به موسیقاییتر شدن کلامش بکند. از سویی چون در فضایی سنتزده شعر سپید مینوشته که خیلیها هنوز کلام غیر موزون را شعر نمیگفتند استفاده از واژههای کهن کمک میکرده که کلامش ادبیتر به نظر بیاید بنابراین میتوان کهن گرایی را از شاخصههای برجسته شعری او قلمداد کرد. یکی از موارد کهن گرایی استفاده از افعال پیشوندی به سبک شعر خراسانی است مثل:
هنگامی که نای خامه را فرابالید
(باختری،۱۳۸۸: ۳۵۴)
در چشمهیی جادویی فروشستهای
(همان:۳۵۵)
و امروزش چه بسیار برنبشتند
(همان:۳۴۱)
فروکوبم، برافراشت، برنمی تابیدند، فرا رویید، فرو رود و… از افعال پیشوندی دیگری هستند که در اشعار باختری نمود یافتهاند.
واژهها و افعال کهن
سخافت، ستردند، یازیدند، خرگاه، رواق واژههای کهنی مثل: غبنا، فلاخن، مندرس، انبان، صحاری، زخمگین در شعر باختری به کار رفتهاند. به طور کلی زبان شعری باختری زبانی آسانیاب و رک نمیباشد بلکه شاعر تلاش داشته با استفاده از واژههای کهن و تکنیکهای ادبیت ساز مثل تشبیه، نماد و استعاره پردازی کلامش را که مملو از مضامین اجتماعی سیاسی است غنای بیشتری ببخشد.
ترکیبسازی
واژهها واحدهای زبان میباشند؛ شاعر به صورت خلاقانه آنها را با هم ترکیب میکند و واحدهای جدید زبانی میسازد که میتوانند به صورت مستقل دارای معنی باشند. به این ترتیب شعرا در افزایش دادن امکانات زبان توسط ساخت ترکیبهای خلاقانه نقش دارند.
فرایند ترکیب در بسیاری از زبانها،از سادهترین شیوههای پرکابرد ساخت واژهاست در سادهترین شکل ترکیب معمولا دو واژه به کار می رود که یکی معنای دیگری را توصیف می کند. یکی از شاخصههای پر بسامد شعر باختری ترکیبسازی است. ترکیبهایی که در اشعار سپید این شاعر استفاده شدهاند نوتر و پر مفهومتر نسبت به ترکیبپردازیهایی است که در در اشعار کلاسیکش ارایه کرده و این ترکیبها آیینه داری از اندیشه و ایدئولوژی چپی شاعر میکند چنانکه رنگ سرخ در اندیشه چپی جایگاه خواصی دارد که باختری نیز با این واژهترکیبها و تصاویر قابل درنگی خلق کرده مثل حراج بکارت گلهای سرخ(همان، 283) تخمههای سرخ مرجانها(همان، 284)چترهای شعور سرخ هجرت(همان)صحیفههای شعور سرخ شقایق(همان،287)قنوت سرخ(همان)و…
تحلیل مختصر چند شعر از واصف باختری
در ادامه چند شعر از واصف باختری را از منظر فرم، صناعتمندی و مرکز متن مورد بررسی قرار میدهم.
چهها که بر سر این تک درخت پیر گذشت
و لیک جنگل انبوه را ز یاد نبرد
به فتحنامۀ خورشید کاغذین خندید
چراغ گوشۀ اندوه را ز یاد نبرد
نشست عمری در استوای برگ و تگرک
شکیب صخرۀ نستوه را زیاد نبرد
به استواری آن سنگ آفرین بادا
که آبگینه شد و کوه را زیاد نبرد
(باختری،1388: 85)
تحلیل فرم شعر
این شعر در قالب قطعه سروده شده، قطعه یکی از فرمهای میکانیکی شناخته شده شعر فارسی است که قافیه در مصراعهای دوم هر بیت آن رعایت میشود. اینکه چرا شاعر از قالبی مثل قطعه برای آفرینش شعرش استفاده کرده نکته قابل تأملی است این شعر دارای درون مایه اجتماعی است. بیان مضامین اجتماعی در فرم میکانیکی قطعه مروج تر بوده است تا غزل که کاربرد اصلی آن برای مضامین غنایی است. گر چه که در دوره معاصر کم نیستند شعرایی که مضامین اجتماعی سیاسی را وارد غزل کردهاند اینکه چقدر توانسته خوش بنشیند و از اقبال پذیرش برخوردار شود پژوهشی مستقل میطلبد. در این شعر محتوا در قالب خوش نشسته با توجه به اینکه تعداد ابیات قطعه میتواند کم باشد شاعر توانسته با رعایت ایجاز و ایجاد انسجام و همگرایی میان اجزای شعر تأثیر عاطفی بر مخاطب بگذارد. عبارت «را ز یاد نبرد» در این شعر ردیف میباشد که ردیف نسبتا طولانی است و کلیدیترین عنصر شعر «ز یاد نبردن» را در خود گنجانده است از لحاظ موسیقایی این ردیف بلند به غنای موسیقی شعر کمک کرده است. محور مرکزی شعر را “از یاد نبردن اصالت خویش” تشکیل میدهد موضوعی که در شعر شعرای بزرگی چون مولانا بازتاب یافته است:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
شعر از بار ادبیت چشم گیری برخوردار است. شاعر در مصراع نخست با آوردن عبارات «درخت پیر» و «جنگل انبوه»بار دلالتمندی آن را وسعت بخشیده است. استفاده از هنر سازه استعاره در بیت نخست و پیوند آن با سایر اجزای کلام در ادامه منجر به افزایش پتانسیل تأویلپذیری کلام شده و آن را به متنی باز تبدیل کرده است. «درخت پیر» در این بافتار دالی است که می تواند مدلولهای فراوانی را به ذهن متبادر بسازد؛ این دال میتواند استعاره از افغانستان باشد که سالیان زیادی درگیر جنگ و نابسامانی بود اما «جنگل انبوه» که استعاره ای از خراسان کهن با فرهنگ غنیاش میباشد؛ فراموش نکرده است. میتواند این «درخت پیر» دلالت بر زبان فارسی در افغانستان، شاعر و مساله مهاجرت کردنش و از یاد نبردن سرزمینش یا به مدلولهای دیگر دلالت کند. واژههای بیت دوم مثل خورشید و کاغذ نیز پیوندی با کلید واژههای بیت اول(درخت، جنگل) دارند این بیت ییانگر آن است که اگر خورشیدهای کاغذین و نامرد کشور را چهار روزی فتح کردند و او بر آنها خندیده و از یاد نبرده که اندوه او چون چراغی روشن است و تمامی ندارد. بیت سوم نیز اشاره به مشکلاتی دارد که کشور به آن دچار شده ولی ماننده موج و صخره دست از پایداری بر نداشته است. تصویر بیت چهارم بر مبنای رابطه تقابلی بنا شده است؛ این تقابل سنگ و آبگینه و آوردن شبه جمله «آفرین بادا»منجر به حسن مقطع شعر شده و فرم درونی شعر را تکمیل کرده است. چنانکه گفته شد از یاد نبردن اصل خویش و پایداری در مقابل ناملایمات درون مایه این شعر میباشد. از ابتدا تا انتها تصاویر به شیوه هنری پرورش یافتهاند تا این مساله را به گونهٔ اثر گذاری بیان کنند. شعر از فرم خطی برخوردار است و حرکت محتوا در درون فرم میکانیکی حالت پیوستاری دارد. اساس هر بیت بر مبنای رابطه تصویری جز و کلی چیده شده است:
درخت پیر با جنگل انبوه، خورشید با چراغ(نور)
سنگ با کوه رابطه جز با کل دارند.
این رابطهٔ میان واژهها آن نیروی پویای یک پارچهساز را به شعر بخشیده و باعث تأثیر زیبایی شناختی بر مخاطب می شود.
بنابر آنچه گفته آمد این شعر علاوه بر فرم میکانیکی قطعه از فرم ارگانیک که بر اساس رابطه تصویری جز و کلی و تقابلی بنا شده برخوردار میباشد..
بررسی مرکز متن
به یاد آرید!
به یاد آرید باری کوچه های خالی اما روشن تقویم پارین را
به یاد آرید ای مرغان آتشزاد
که روزی با شما آهسته می گفتم
و یا در خلوتی یا عزلتی با خویشتن دلخسته میگفتم
کبوتر در کبوترخانهها پرواز را از یاد خواهد برد
اما ناگهان روزی
کبوترخانه ها از پا در افتادند
کبوترهای خونین بال گشتند از کبوترخانههای قرمزین آزاد
ولی اندیشهی پروازهای دور و دیرشان فرا کوچیده بود
از آشیان یاد ای فریاد
از آن هنگام تا امروز و تا فردا و فرداهای فرداها
کبوترهای خونین بال را پرواز کوتاه است
اگر امروز می بینید و می بینم
که شاهینان آتش خوار دیروزینه دست آموز کودکهای ولگردند
میاشوبید باری بر کبوترهای خونین بال
که آنها را گناهی نیست
و می دا نید و می دانم که زانسو هیچ راهی نیست
نهال سبز را در بیشه تصویر نتوان آبیاری کرد
و ماهی را میان برکه آیینه جایی
زیست گاهی نیست
الا ای آتش آشامان خداحافظ
(باختری،1388: 263)
ساختارگرایان معتقد هستند که هر متنی مرکز و گرانیگاهی دارد که باعث انسجام ساختار میشود و اجزای متن را سامان میبخشد در واقع این خواننده است که این مرکز را برای متن قایل میشود. مرکز متن هسته مرکزی متن میباشد که نیرو بخش بقیه اجزای متن میباشد. دو نوع مرکز متن وجود دارد یکی بیرونی و دیگری درونی. متن درون مرکز از بار ادبیت بیشتری برخوردار میباشد اما متن برون مرکز در پیوند با زندگی نویسنده، بافتار تاریخی و ایدیولوژیک معنی پیدا میکند.
از گونههای مرکز بیرون متن؛ زندگی نویسنده و بافتار تاریخی و ایدیولوژیکی است که متن در آن شکل گرفته است. در دهه شصت باختری فعال سیاسی و فرهنگی بود. فعالیتهای سیاسی او منجر به 14 ماه زندانی شدنش در پل چرخی در سال 57 شد. حکومت کمونیستی زندانیها را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار میداد و بسیاریها را در زندان از بین برد. تجربه تلخ زندانی شدن منجر شد که پس از رهایی، باختری فعالیت سیاسی را کنار بگذارد؛ او تا سال 1375 در کابل مدیر مسوول مجله ژوندون بود. در اواخر دوره مجاهدین به قصد پناهنده شدن رخت سفر بست و به آمریکا مهاجر شد. با این حال شعر باختری از سیاسیترین شعرهای معاصر افغانستان محسوب میشود. البته باید خاطر نشان کنم که به دلیل جنگ و بی ثباتی سیاسی یکی از تمهای برجسته شعری ما سیاست بوده است. اما کم هستند شعرایی که ترفند سرودن شعر سیاسی را بدانند و کلامشان به شعار سیاسی مبدل نشود. باختری از محدود شخصیتهایی بود که زبان سمبلیک را برای حفظ ادبیت کلامش و همچنین پوشاندن محتوای سخنش در جامعهای اختناقی مملو از سرکوب و سانسور برگزید. با این مقدمه به سراغ شعری از این شاعر میروم و مرکز متن را در پیوند با زندگی شاعر و بافتار تاریخیاش مورد بررسی قرار میدهم.
در شعر بالا تصویر مسلط بر متن کبوتر است. کبوتر و هم نوعانش 9 مرتبه در متن تکرار شدهاند. در این متن “مرغان آتش زاد” استعاره از مردم است، کبوتر استعاره از شاعر شعر است و شاهینان آتش خوار میتواند استعاره از اعضای حزب دموکراتیک باشد. همه این کبوترها نوعشان یکی است ولی خوی و رفتارشان فرق میکند و جهان را به قفسی برای همدیگر تبدیل کردند. این شعر با توجه به کدهای درون متنی مثل «کبوترخانهها از پا در افتادند» یا «اگر امروز می بینید و می بینیم/ که شاهینان آتشخوار دیروزینه دست آموز کودک های ولگردند» پس از فروپاشی حزب دموکراتیک در افغانستان نوشته شده است شاعر پس از تحمل سحتیها به این نتیجه رسیده که باید رفت و دلایل شاعرانه خیلی زیبایی برای این رفتن آورده است:
«کبوتر در کبوتر خانهها پرواز را از یاد خواهد برد»، «کبوترهای خونین بال را پرواز کوتاه است»
نهال سبز را در بیشه تصویر نتوان آبیاری کرد» و «و ماهی را میان برکه آیینه جایی/ زیست گاهی نیست» همۀ گزارههای ذکر شده مبین آن است که وضعیت اختناق آمیز شاعر را به این نتیجه رسانده که دیگر اینجا جای زندگی نیست و باید خداحافظی کرد و رفت.
صناعت مندی در شعری از باختری
گسترده دامنا اندوها!
دست در گردن کدام کاج پیر
بیفکنم و بگریم؟
ای بیشههای مومیایی!
هنگامی که سپیداران برنا
عصا زنان
به سوی اقلیم زعفران گام بر میدارند
مرغان الفبا
بر شاخ ساران حروف سیاه
آشیان میآرایند
و حنجره خاموشی
هر آن بلندتر و بلندتر
میخروشد
ای بیشههای مومیایی!
بر گردن کدامین کاج
دست بیفکنم و بگریم
ای سنگین سایهگان!
سالگرد تبعید دریا را کدام بیابان به مویه خواهد نشست؟
شعر باختری شعری تصویری است او از هنر سازهها به گونه چشمگیری استفاده کرده است. هنر سازههای غالب در شعر او تشخیص و استعاره میباشد. او به گونه تخیلی میاندیشد؛ همه پدیدهها را جاندار میبیند یا پدیدهها را با ما به ازایی دیگر انهمانی میکند و استعاره پردازی میکند. چنانکه در این شعر اندوه و بیشههای مومیایی را مورد خطاب قرار داده و درخت کاج را انسانی تصور کرده که میشود دست در گردن او انداخت و گریست، سپیدار انسانی است که عصا زنان گام بر میدارد، الفبا مرغی است که آشیانهاش را آراسته میکند. دریا در شعر او شخصی پنداشته شده که تبعید شده است و بیابان مویه میکند. هنرسازهها چنانکه اشاره رفت در این شعر ساختار ساز و معنی ساز میباشند. و باعث انسجام شعر شده اند چنانکه اگر این صناعات را از شعر حذف کنیم شالوده شعر از هم گسسته میشود.
پایانبندی
اشعار واصف باختری از متون خواندنی و یا به اصطلاح متون نویسای ادبیات معاصر ما میباشند که توانش خوانش خلاقانه را دارا هستند. درون مایه اشعار این شاعر را مسایل اجتماعی و سیاسی تشکیل میدهد تصاویر شعرش اغلب از تفکر چپی او آیینه داری میکنند. صناعت مندی کلامش مانع از شعاری شدن شعرش شده است زبان شعری او تلفیقی از زبان کهن و معاصر میباشد. اشعار واصف باختری اغلب از فرم و ساختاری منسجم برخوردار میباشند که میتوان از منظرهای گوناگون به مطالعهشان پرداخت.
منابع
باختری، واصف. (1388). سفالینهای چند بر پیشخوان بلورین فردا، به کوشش ناصر هوتکی، کابل: پرنیان.
جعفری، محمود. (1386). شعر سپید چیست؟. کابل: انجمن قلم افغانستان.
قویم، داکتر عبدالقیوم. (1387). مروری بر ادبیات معاصر دری، چاپ دوم، کابل: سعید.