(محجوبه هروی، حمیرا نکهت دستگیرزاده و مهتاب ساحل)
افسانه واحدیار
چکیده
شعر عاشقانه از شاخههای ادبیات غنایی است که در آن شاعر به توصیف عشق، معشوق، و احوال عاشق میپردازد. بخش بزرگی از کارنامۀ ادبی زنان شاعر اختصاص به عاشقانهسرایی یافته است. پژوهش حاضر با طرح این پرسش شکل گرفته که آیا شیوۀ پرداختن به عشق و وصف معشوق در صد سال اخیر دچار تحول شده است؟ برای یافتن پاسخ به این سوال اشعار سه شاعر برجستۀ افغانستان از سه بازۀ زمانی مختلف با نظم گفتمانی متفاوت، مورد مطالعه قرار گرفته است- محجوبهی هروی از شعرای نیمۀ نخست این سده، حمیرا نکهت دستگیرزاده که شعرش نمایندگی از شعر دهۀ شصت و هفتاد کشور میکند و مهتاب ساحل پرورش یافتۀ دورۀ دموکراسی اخیر. در این پژوهش با مفهوم عشق در نگاه این شعرا و چگونگی مضمونپردازی با آن در شعرشان آشنا میشویم. عشق در شعر شعرای زن به صورت عشق زمینی با وصف ویژگیهای ظاهری و باطنی معشوق، عشق به وطن و آزادی انعکاس یافته است. در این مقاله از شیوۀ توصیفی و تحلیلی با تکیه بر روش کتابخانهای و اسنادی برای تحلیل محتوا بهره برده شده است. یافتههای این تحقیق نشان میدهد در ابتدای این سده در شعر زنان عشق نجیبانه(عذری) رایج بوده و معشوق نیز به همان شیوۀ سنت ادبی شعر فارسی تیپیک و کلیشهای است؛ اما در شعر اواخر این سده با عشقی تنانه با بیانی عریان و رک مواجه هستیم.
کلمات کلیدی: شعر معاصر، شاعر زن، عشق، محجوبه هروی، حمیرا نکهت، مهتاب ساحل.
مقدمه
شعر بازتاب بیتابیهای روح آدمی است و هیچ چیز در جهان به اندازه عشق نمیتواند بیتابی به وجود انسان ببخشد؛ روحش را آشفته کند و آرام قرار را از او سلب کند. حال اگر چنین روح درآمیخته با عشقی از ذوق هنری برخوردار باشد، میتواند اثر جاویدان خلق کند.
در واقع شعر و عشق رابطۀ عمیقی با هم دارند چنانکه شعر و عشق پیوسته شاهد هم بودهاند و هستی خود را معنی کردهاند. شاعرانی که عاشقتر زیستهاند، حضور فراگیرتری از انسان را دریافتهاند. همچنان به ساخت غنایی فراگیرتری نیز، برای شعر عاشقانه دوران شان، دست یافتهاند(مختاری: 1378: 19).
زنان در فرهنگ ما به دلیل محدویتها و محرومیتهایی که جامعۀ مرد سالار بر آنها وضع کرده کمتر نقش فعالی در امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتهاند؛ چنانکه شعرای زن از لحاظ کمیت در طول تاریخ ادبیات آنقدر اندکاند که قابل مقایسه با شعرای مرد نمیباشند.
با این حال هر گاه زنی قدم در راه دشوار نوشتن گذاشته برجستهترین درون مایۀ شعریاش عشق بوده است. حتی زنان شاعری به خاطر عاشقانهسرایی جانشان را از دست دادند. چنانکه اولین شهید زن ادبیات فارسی رابعۀ بلخی به گونۀ فجیعی به خاطر تجربۀ عاشقی و عاشقانه سراییاش نامراد شد. عاشقانهسرایی در طول تاریخ ادبیات فارسی با توجه به تحولات فرهنگی و اجتماعی تغییر یافته است. طوری که در شعر کلاسیک شعرای زن پایبند به سنت ادبی مرسوم بودند و همانگونه که مردان شعر میسرودند زنان نیز به پیروی از آنان اغلب شعر با نگاهی مردانه مینوشتند. کمتر با هویت زنانه در شعرشان مواجه هستیم. در این سدۀ اخیر با حضور فروغ فرخزاد انقلابی در شعر زنان رخ داد. فروغ پایبند به سنت ادبی مرسوم نبود و فردیت زنانۀ خود را بازتاب داد. اگر با دقت شعر فروغ را بخوانیم متوجه میشویم که رد پای زنانگی در تک تک سطور اشعار این شاعر قابل ردیابی است و خودسانسوری در شعرش دیده نمیشود. در فرهنگ افغانستانی هنوز نه تنها از عشق سرودن زن بلکه خود زن تابو محسوب میشود با این حال در این سده اخیر با رشد فرهنگی جامعه روز به روز بر تعداد بانوان شاعر افزوده شده آنها متعهدانه شعر مینویسند و سعی میکنند به این سکوت و سرکوب تاریخی نقطۀ پایانی بدهند.
شعر غنایی یکی از انواع ادبی برجستۀ شعر فارسی است که اغلب شعرا در کارنامۀ کاریشان دارای اثر غنایی هستد. با توجه به اینکه عشق از احساساتی است که اغلب انسانها آن را تجربه میکنند در آثار زنان شاعر نیز عاشقانهسرایی به پیمانه زیاد دیده میشود. در این مقاله در پی آن هستم تا دریابم زنان شاعر معاصر چه نگاهی به عشق داشتند و در طول صد سال اخیر چه تفاوتی در شیوۀ عاشقانهسرایی، توصیف معشوق و عاشق در شعر افغانستان به وجود آمده است. به این منظور دیوان محجوبه هروی، مجموعۀ اشعار حمیرا نکهت دستگیرزاده و دو مجموعۀ شعری منتشر شده از خانم مهتاب ساحل مورد مطالعه قرار گرفته است. در این پژوهش تلاش شده ویژگیهای عاشق، معشوق و کارکرد عشق از نظر این شعرا مورد بررسی قرار بگیرد. در واقع این پژوهش به انگیزۀ شناخت شاخصههای عاشقانهسرایی در شعر زنان یک سدۀ اخیر افغانستان انجام میشود تا تحول نگاه زنان به فرهنگ عشق ورزی به معشوق مشخص شود.
نقش زنان شاعر در ادبیات معاصر افغانستان
زنان به دلیل اینکه از امکانات برابر آموزشی، اجتماعی، اقتصادی با مردان برخوردار نبودهاند و محدودیتهای زندگی سنتی مانع شکوفایی استعدادهایشان میشده، چنانکه باید نقش پر رنگی در تاریخ ادبیات ما نداشتهاند. در این کشور« شعر و شاعری برای دختران و زنان دشواریهای خود را داشته هنوز جامعه با این ردۀ اجتماعی برخورد مناسب ندارد. حتی گاهی خانوادهها در پیوند به عاشقانهسرایی شاعر زن با مخالفت برخورد میکنند. اگر هم شعر میگویند باید بر روی عواطف و احساسات زنانۀ خود سرپوش بگذارند و این خود گونهای از انتحار عاطفه است، به خود دروغ گفتن است، سدی است که نمیگذارد زنان آنگونه که توانایی دارند حس، عاطفه و نگاه خود را بیان کنند»(نادری، 1401: 11).
گرچه در قرن سیزدهم و چهاردهم زنان افغانستان جزء محرومترین زنان محسوب میشوند چنانکه سیاستهای حاکم بر اغلب نظامهای سیاسی در این کشور آنان را شهروندانی غیرفعال ساخته که هنوز برای دستیابی به حقوق اولیۀشان مثل تحصیل و کار تلاش میکنند. اما خوشبختانه در طول این سده زنانی در عرصۀ ادبیات قلم فرسایی کردند «که شعر بعضی از آنها مانند: عایشۀ درانی مورد توجه مردم قرار گرفته است. مستورۀ غوری، محجوبۀ هروی، بیبی سنگی، مریم کنیزک، عاجزه، آمنه مروی و بوبوجان از دیگر شاعران زن این دوره هستند»(میرشاهی، 1379: 68).
همچنین در ادامه این سده شاعرانی مثل لیلا صراحت، شکریه عرفانی، حمیرا نکهت دستگیرزاده، هما طرزی، محبوبه ابراهیمی، نادیا انجمن، زینت نور باران سجادی، زهرا حسینزاده، مهتاب ساحل، تکتم حسینی، مژگان فرامنش، سمیه رامش، فریبا حیدری و … نیز با آفرینشهای ادبی خدمتگزار ادبیات فارسی دری بوده و در عرصۀ شعر زنان معاصر نقش آفرینی کردند. محتوای برجستۀ شعر زنان را عاشقانهسرایی و مسایل اجتماعی، میهنی و اعتراضی تشکیل میدهد. وقتی در یک روند خطی آثار زنان را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم که شاعری مثل محجوبه هروی(1285_1345) حجم برجستهای از تولیدات شعریاش اختصاص به عاشقانه سرایی یافته است. اما در این دو دهۀ اخیر با توجه به اینکه زندگی زنان منحصر به چهار دیواری خانه نمیشد و زنان به حیث کنشگران اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نقش فعالی در سپهر عمومی جامعه داشتند دامنۀ محتوایی اشعار زنان وسعت یافت. چنانکه در شعر حمیرا نکهت(1339_1399) حجم اشعار اجتماعی بر میزان اشعار غناییاش میچربد. یا در میان شعرای جوانتر مثل مهتاب ساحل(متولد 1369) اشعار میهنی اعتراضی و انتقادی خصوصا از وضعیت آشفته دنیای زنان برجستهتر شده است. چنانکه شعرهای او اعتراض و شورش علیه سنتهای تحمیل شده و زنستیزی حاکم بر جامعه است که همنوعانش را در فرودستی اجتماعی نگهداشته و آرزوهایشان را سرکوب کرده است.
عشق به معشوق زمینی
در طول تاریخ اغلب معشوق در شعر زنان زمینی بوده است. برای اینکه چرا شاعران زن عشق به معشوق آسمانی را همانند شعرای مرد تجربه نکردهاند عوامل متعدد دینی، عرفی و اجتماعی میتوان برشمرد که عمدهترینشان محرومیت زنان از حضور در فضای اجتماعی جامعه میباشد. اگر زنان میتوانستند در خانقاهها حضور بیابند، نشست و برخاست با مردان، استفاده از تجربیاتشان همچنین همنشینی با مرشد برایشان پدیدۀ عادی میبود؛ امروز ما شاید میتوانستیم به دنبال رد پای عشق آسمانی در شعر زنان بگردیم. به طور کلی معشوق در شعر زنان خصوصا شاعران زن معاصر زمینی است اما این عشق در طول سدۀ اخیر با توجه به تحولات اجتماعی و فرهنگی تغییر یافته است. ما در شاعران نیمۀ نخست این سده با عشق عذری مواجه هستیم که عشقی پاک و نجیبانه است. عاشق در چنین اشعاری پایبند به اصولی است و عفت را رعایت میکند. نمونۀ آن را در دیوان محجوبه هروی و حمیرا نکهت میبینیم. در کلیت اشعار این دو شاعر همان سنگینی و حجب و حیای زن شرقی در عشق ورزی مشاهده میشود مثلا محجوبه هروی اگر به وصف معشوق پرداخته این توصیفها مربوط به اعضای بدن از گردن به بالاست از جانبی همه استعارهها و مشبهبههایی که بکار برده از سنت ادبی وارد شعرش شده است و در همین کاربردها هم عصیانگری و جسارتی در بیان تمایلاتش دیده نمیشود. به عبارت دیگر معشوق تعین امر زیباست نه ابژۀ لذت جنسی و کلامش آمیخته با میل جنسی نیست. در شعر او رابطۀ بین عاشق و معشوق بر مبنای همان سیستم فرسودۀ ادبی شعر فارسی تنظیم شده است و فردیتی در آن به چشم نمیخورد.
در نیم قرن اخیر ما با تلفیقی از شعر عاشقانه- اجتماعی مواجهه هستیم شاعر در عاشقانهترین کارهایش دغدغۀ اجتماع و مردم را دارد که این مورد را به وضوح در اشعار حمیرا نکهت و مهتاب ساحل میبینیم. طبیعی است که شعرا در روزگار جوانی بیشتر درگیر احساسات عاشقانه هستند و با سپری شدن عمر، نگاهشان به زندگی وسعت مییابد و دغدغههایشان تغییر میکند. اگر شعر عاشقانه مینویسند این عشق مختص به فردی خاص نمیشود بلکه عمومیت مییابد و تمام انسانها را در بر میگیرد. عاشقانههای حمیرا نکهت در دو دفتر نخستین او ملموس و التهابیاند. شاعر در«تنور بوسهها میسوزد»، «هُرم دست کسی دستهایش را میسازد» اما این سوختنها در سالهای دیگر و دفترهای دیگر به عشقی نجیبانه چهره عوض میکند که دور از این سوختنها و التهابهاست. چنانکه پس از چهل سالگی هم از میزان عاشقانههایش کاسته میشود و هم عاشقانههایش رنگ و بوی دیگری میگیرند. رنگ عشقی مطهر، نجیب و پارسایانه(نکهت دستگیرزاده، مقدمه، 1400: 14). همچنین او در اشعار دورۀ میان سالیاش به انسان، آزادی و سرزمینش عشق میروزد و این عشق را دستمایۀ اشعار فراوانی قرار داده است.
دهۀ هشتاد و نود فضای شعر غنایی ما تحت تأثیر جو دموکرات جامعه قرار گرفت بعد تنانگی و اروتیک آن پررنگ شد. در این دو دهه ما شاهد فضای دیگری در شعر زنان هستیم. در شعر مهتاب ساحل با ساختارشکنی فرهنگی مواجهایم او بر عکس شعرای گذشته این سرزمین زنانه نویسی فروغ را درک کرده و ادامه مسیر او را میپیماید. چنانکه با بیانی عریان و هوسناک برخلاف سنت رایج اجتماع و شعر کلاسیک حرکت میکند و بیپروا احساسش را نسبت به معشوق مرد بیان میکند.
راوی شعر او زنی منفعل نیست بلکه زنی جسور و عصیانگر است که امیال عاطفی و حتی خواستهای تنکامانه را بدون سانسور بیان میکند. او از بازشدن دکمهها، انارستان در پیراهن، بی تابی کویر داغ تن، لب، بوسه و آغوش روایت میکند چنانکه کلامش بار شهوانی(اروتیک) پیدا کرده است:
از لبم از گونههایم، از گلویم بوسه کن جای لبهایت در این پیکر پر از گل میشود
(ساحل ،1397: 76).
نزدیکتر کن راه دورت را میبوسم آن لبهای شورت را
بگذار در این شهر پیراندیش عصیانگریهامان جوان باشد
(همان، 73)
پلنگ سر به راه من کمین زده به ماه من چرا به فکر خوردن تن غزال نیستی
(ساحل، 1396: 21)
اما در شعر محجوبۀ هروی معشوق تیپیک و کلیشهای است. توصیفهایی که از سیمای معشوق ارائه کرده برگرفته از سنت ادبی مردانه شعر فارسی است. در برهههایی از تاریخ، معشوق مرد در شعر مردان شاعر نمود یافته بود و مردان به وصف سیمایی مردانه در شعر پرداختهاند؛ محجوبه هروی هم معشوق را با عباراتی مثل «شیرین پسر» یاد کرده که خواننده به یاد غلامان ترک شعر مردانه میافتد:
من نمیدانم چرا این طالع شوریدهام تلخ کام از هجر آن شیرین پسر دارد مرا
(هروی، 1347: 6)
یا هم چنانکه معشوق خیالی در دیوان شعرای مرد وصف شده زنان نیز از همان شیوۀ توصیفات کلی مثل سیمین تن، کمان ابرو، پسته دهان، غنچه لب و… استفاده کردهاند. در اشعار غنایی شعرا بیشتر به وصف زیباییهای ظاهری زنان پرداختهاند تا زیباییهای باطنی؛ شیوۀ این توصیفها هم میان اغلب شعرا مشترک است. چنانکه همۀ معشوقان و زنان نیک و زیبا هستند با همۀ تفاوت و خلاقیتهای موجود در توصیف زنان؛ گویی همگی وصف یک تن است و این معشوقان همه شبیه یکدیگرند! قامت همگی نخل، سیمین و سرو است، همه چشم آهو یا چشم شهلا دارند، صورتشان چون ماه است و مویشان به سیاهی شب است و … به این ترتیب میبینیم که فردیتی در نگاه شعرای پیشین وجود نداشته و همه از لحاظ جمالشناسی معشوق را شبیه هم میدیدند(واحدیار،1400: 118). در واقع صور خیال برای توصیف معشوق به نوعی در شعر فارسی جدول بندی شده است. شفیعی کدکنی میگوید:«اصولا اذهان شعرا در طول تاریخ در محدودیتی ناخود آگاه قرار گرفته است و تصور میکردهاند که آن سوی دیوارهای قراردادی این جدولها و آن سوی ارتباطات تصویر شده از طرف ادبا راهی دیگر برای ایجاد ارتباط میان طبیعت و اشیا نیست. شعر فارسی به دلیل این ارتباطهای جدولی، در توصیف معشوق نیز با نوعی محدودیت مواجه بوده است»(شفیعی کدکنی، 1366: 46-47).
این شیوۀ دیدن و توصیف کردن در شعر زنان نیز با وجود آنکه معشوقشان از جنس دیگری بوده انعکاس یافته است، چنانکه در غزل زیر از محجوبۀ هروی معشوق همان چهرۀ مثالی تمام غزلهای فارسی را دارد و تمام مشبهبهها میراث شعری قدما است که از شعر نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و در شعر زیر نیز نمود یافته است:
قسم به قامت سرو تو ای سهی بالا قسم به نرگس مست تو ای پری سیما
قسم به تیر نگاه تو ای کمان ابرو قسم به خندۀ شیرین لعل شکرخا
قسم به طاق دو ابروی همچو محرابت قسم به ناوک مژگان و نرگس شهلا
قسم به آن خط مشکین و غیرت ریحان قسم به هندوی خال تو رهزن دلها
قسم به غمزۀ خونریز و چشم فتانت قسم به غنج و دلال تو ای بت رعنا
(هروی، 1347: 4)
وصف ویژگیهای ظاهری معشوق
معشوق محوریترین شخصیت شعر عاشقانه میباشد که فضای شعر غنایی در خدمت اوست. معمولا عشق زادۀ حسن است و چنان پیوند قوی میان این دو وجود دارد که عطار معتقد بود«عشق فرزند حسن الهی» است و بر مبنای همین اندیشه فرقهای به نام جمالیه در عرفان به وجود آمد. در مورد اینکه آیا زیبایی عشق میآفریند یا برعکس آن عشق منجر به زیبا دیدن معشوق میشود بحثهایی وجود دارد که از حوصله این مقاله بیرون است با این حال «عشق یکی از ارکان مهم جمال پرستی میباشد که ماحصل زیبایی است»(اسکویی، 1384 : 76) در شعر غنایی عموما معشوق زیباست و این زیبایی منجر به سنگدلی و بیاعتناییاش نسبت به عاشق میشود. توصیف ویژگیهای ظاهری معشوق مثل قد، رخ، لب، دهان، چشم، دندان، زلف، کاکل، مژه، خال در شعر نمود بارزی دارد. شاعر برای وصف زیباییهای معشوق از تشبیهات، استعارات و مجازهای گوناگونی استفاده میکند که آنها را از منابع متعددی بر میگزیند در زیر به برخی از این موارد اشاره میشود:
- تصویر پردازی به کمک عناصر موجود در طبیعیت:
- از رایجترین منابع برای تصویرپردازی معشوق در شعر فارسی طبیعت میباشد. شعرا اندام و چهرۀ معشوق را به عناصر موجود در طبیعت مانند ماه، خورشید، بهار، سرو، گل، نرگس و… تشبیه میکنند:
به سرو قامت بالا بلندت به رنگین چهرۀ همچون بهارت
(هروی، 1347: 14)
از فراق نرگس مخمور تو گشتهام از دیده خونبار الغیاث
(همان، 38)
تو مثل باد، مثل برگ، مثل یک پرندهیی و ناگهان فرار میکنی به سمت پنجره به جستجوی نور
(ساحل، 1396: 18)
- تصویر پردازی با کلماتی مثل ترک: در برههای از تاریخ معشوق مذکر در شعر فارسی معمول بوده است که همان ترکان نوجوان لشکری در قرون نخستین تاریخ آریانای بعد از اسلام هستند. اینان معشوقی عربدهجوی، خونخوار، کمان کش، خنجرگذار و بی وفایند. این معشوق بعدها هم به طور سنتی در غزل فارسی حضور دارد«بالنده، 1398: 76». کلمۀ ترک به صورت استعاره در شعر زنان نیز استفاده شده است:
دو ترک مست خون ریز سیاهت سنان و تیر و خنجر میفروشد
(همان: 45)
دل از من برده ترکی کج کلاهی به ملک دلربایی پادشاهی
(همان، 140)
- تصویرپردازی اعضای بدن به کمک دانههای قیمتی مثل، لعل، دُر، لؤلؤ، یاقوت و … :
لب لعلت به هنگام تکلم همه یاقوت و گوهر میفروشد
برای مقدمت ای شاه خوبان دو دیده لؤلؤ تر میفروشد
(هروی،1347: 45)
- 4. تصویرپردازی معشوق و اعضای بدنش به کمک شخصیتها و پدیدههای اساطیری: خلق تصویر به کمک شخصیتهای اسطورهای یکی از رایجترین شیوههای تصویرپردازی در شعر فارسی است. شعرای زن از نام شخصیتهایی مثل یوسف، زلیخا، لیلی، مجنون، شیرین، خسرو، آیدا، مار ضحاک، افراسیاب، رستم و … در تصویر پردازی استفاده کردند:
خرامان میرسد از ره سهی سرو قبا پوشش ز گیسویی سیه دو مار ضحاک است بر دوشش
(هروی، 1347: 82)
ای یوسف گل پیرهن ای خسرو شیرین سخن ای دلبر نازک بدن از من چرا رنجیدهای
(هروی،1347: 132)
- تصویرپردازی معشوق به کمک نام حیوانات: مثل: پلنگ، آهو، خرگوش
راه تو را هموار می خواهم به آن سوها آه ای پلنگ خیره سوی بچه آهوها
(ساحل، 1396:10)
رویکرد مردانه شعرای زن در وصف معشوق
گاه چنان شعرای زن پیروی از شیوه سرایش مردان شاعر میکردند که از یاد میبردند معشوق مرد با معشوق زن بنابر تفاوتهای جنسیتی ویژگیهای متفاوتی دارد. چنین مواردی در شعر محجوبۀ هروی فراوان به چشم میخورد. چنانکه در ابیات زیر ابزار و لوازم زینتی زنان به معشوق مرد نسبت داده شده است که این مورد طبق سنت ادبی مرسوم اتفاق افتاده است و در تاریخ شعر کلاسیک زنان چنین مواردی به وفور یافت میشود. خواننده موقع خوانش این اشعار از اینکه خالق چنین ابیاتی زن است، دچار تردید میشود. شاعر در ابیات زیر چنین تصویر کرده است که معشوق برقع و حجاب از چهره برداشته است یا موی مرغول و حلقۀ زرین در گوش کردن برای معشوق مرد دور از انتظار است.
چو برقع برگرفت آن سرو ناز سیمتن از رخ تو پنداری که طالع گشت ماه در چهار امشب
شکستی رونق مشک خطا و عنبر سارا گشادی تا گره از گیسوان مشکبار امشب
(هروی، 1347: 8)
نگار من نقاب از رخ برانداز که چون محجوبه حیران تو گردم
(همان، 108)
چو دیدم حلقۀ زرین گوشت تو را گشتم کنیز حلقه در گوش
(همان، 83)
ویژگیهای باطنی معشوق
تداوم عشق اغلب در گروه فراق است و فراق یار منجر به خلق اشعار پر سوز و گداز میشود. معشوق در شعر فارسی معمولا فرد نامهربان و جفاکاری است که به تلاطمهای احساسی و عاطفی عاشق توجه نمیکند. شاعران برعکس ظاهر معشوق که همیشه از زیباییهایش در شعر توصیف می کنند وقتی به وِیژگیهای باطنی معشوق میپردازندعلاوه بر برخی ویژگیهای مثبت اغلب از صفات منفی نیز استفاده میکنند که علت گرینش این صفات منفی بیتوجهی معشوق نسبت به عاشق میباشد.
در شعر محجوبۀ هروی صفات منفی مثل بیوفا، نامهربان ، ظالم، تندخو، خشن، سنگ دل، کافر منش، فتنهگر و … برای معشوق به کار رفته است:
من به تو کردم وفاداری و احسان دایما تو نمودی جور و ظلم ای شاه خوبان در عوض
(هروی، 1347: 86)
قسم به تیزی و خشم و به تندی خویت قسم به کبر و غرور و به ناز و استغنا
(همان، 4)
از غم روی تو دلبر مردم وز جفای تو ستمگر مردم
(همان، 107)
ویژگیهای عاشق
عشق یک حس قلبی و درونی است؛ تا فرد آن را تجربه نکند، نمیتواند آن را درک کند و بشناسد. به قول عطار:
پرسی تو ز من که عاشقی چیست روزی که چو من شوی بدانی
عاشقی معمولا با رنج و اندوه فراوان توأم است، به گونهای که این رنج واندوه حاصل از عشق، گاه چنان روح را صیقل میزند و نفس را تطهیر میکند که به عشق حقیقی تبدیل میشود. در شعر محجوبۀ هروی عاشق فردی منزوی، غمگین، دلتنگ، اهل ناله و گریان میباشد. پیوسته از فراق و هجران ناله میکند او شرح دردی که از دوری معشوق متحمل میشود را روایت میکند:
دلم از دوری جانان خراب است جگر از آتش هجران کباب است
مرا باد است در کف خاک بر سر دلی پر آتش و چشمی پر آب است
(هروی، 1347: 11)
راوی شعرهای نکهت دستگیرزاده عاشقی نالنده و غمگین نیست او از عاشق بودن لذت میبرد و عشق او را سرخوش و سرزنده دارد:
در دلم شور تازه میجوشد شوری کز عشق میشود آغاز
در زمین کو برای من جایی؟ سوی افلاک میکنم پرواز
خون صدها ستاره مینوشم جامهای از ستاره میپوشم
آسمانا بزن تو لبخندی که من از عشق در تب و جوشم
(نکهت دستگیرزاده، 1400: 49)
در گذشته عشق را نوعی شیدایی و شوریدگی روحی تعریف میکردند اما در جهان معاصر فروید عشق را تمایل جنسی تعریف کرده که این تعریف بر رویکرد شاعران نسبت به معشوق اثر گذاشته است. چنانکه راوی شعر مهتاب ساحل عاشقی جسور است و بدون شرمساری خواستههای تنکامانهاش را بیان میکند:
ای یار ای محبوب! پر کن استکانم را با بوسههای خود بگیر امروز جانم را
میترسم از این کوچههای پوچ پیچاپیچ آباد کن در عمق آغوشت جهانم را
ای یار ای محبوب! موهای مرا وا کن مگذار خاکستر بگیرد گیسوانم را
(ساحل، 1396: 8-9)
کارکردهای عشق
کارکردهایی که زنان شاعر برای عشق در شعرشان قایل بودند عبارتاند از: لذت بردن از زندگی، زیبابینی، روشنی زندگی، تعالی روح و مبرا شدن از رذایل اخلاقی.
گفتی که نماد روشنایی عشق است خاموشی شب چراغ از تنهایی است
(نکهت دستگیرزاه، 1400، 754)
عشق به دلیل سوز و گذاری که در وجود عاشق ایجاد میکند، منجر به تعالی روحی میشود. وجود را از آلودگیها و رذایل اخلاقی پالوده میسازد و منجر به زیبایی و زیبابینی میشود عشق در جهان شعری حمیرا نکهت زیبایی به احساسات و عواطف شاعر و فضای پیرامونش میدهد:
پُرم از چشم تو یعنی پُرم از زیبایی پُرم از لهجۀ موج و نفس دریایی
چه قدر صبح عزیر است چه زیباست درخت پُرم از شوکت خورشید دم پیدایی
نفسم بوی تو دارد ز هوای تو پُر است قفس نام توام تا به برم میآیی
(همان، 649)
یکی از پدیدههایی که تن به عادت در وجود آدمی نمیدهد، عشق است. انسان عاشق پیوسته تجربیات تازهای میاندوزد و عشق در وجودش منجر به تازگی نگاه و پالوده شدن عواطف و احساسات میشود.
عشق خمیازههای عادت نیست عشق ظرفی برای عادت نیست
شهری از شوکت و شگفتی هاست عشق در روستای عادت نیست
(همان، 682)
حالات عشق
عشق با علایم و حالات خاصی همراه میباشد. وقتی عشق در دل فردی مأمن میگزیند منجر به بیتابی او میشود بیخوابی، بی قراری، اضطراب، رنجوری، دلتنگی و بیبهانه اشک ریختن از سایر نشانههای عاشقی است.
شبی عشق آمد و تاب مرا برد ز رخ سرخی شاداب مرا برد
به چشمم آتشی در داد و آنگه خیال نازک خواب مرا برد
(همان، 429)
عشق به وطن و آزادی
عشق به وطن و ستایش آزادی از موتیفهای برجستۀ شعر فارسی است که از دورۀ مشروطه به صورت پر رنگتر دیده میشود. در متون دینی ما «حب الوطن منالایمان» دانسته شده است. در شعر زنان نیز عشق به آزادی و وطن دیده میشود. شعرای زن با عشق فراوان در مورد وطن شعر سرودهاند و تعهد و عشق خود را به آزادی انسان و وطن و بیان کردهاند:
روزگاریست آسمان خفته نور در چشم اختران خفته
دستهایت به بند ناچاری ذهنت آما مقیم آزادی
روی دشت بزرگ دختر ماه نالههای شبانهای دارد
زیر این آسمان ترانه بخوان تا برقصد شمیم آزادی
(نکهت دستگیر زاده، 1400، 725)
هست چون حب وطن ز ایمان ما جان خود سازیم قربان وطن
(هروی، 1347: 121)
نتیجهگیری
با وجود تمام محدودیتهایی که برای زنان در افغانستان وجود داشته زنانی دست به آفرینش ادبی زدند و از عشق، این پدیدۀ تابو در این جغرافیا شعر سرودند. محجوبۀ هروی، حمیرا نکهت دستگیرزاده، و مهتاب ساحل سه شاعر برجستۀ شعر معاصر افغانستان میباشند که یکی از درون مایههای برجسته شعریشان عشق است.
در شعر محجوبۀ هروی از شعرای نیمۀ نخست این سده چهرۀ معشوق همان چهرۀ اساطیری و ادبی شعر فارسی است. محجویۀ هروی پیوسته درگیر توصیف ظاهر معشوق است و تصویرآفرینیهایش به کمک عناصری از منابع طبیعیت، اساطیر، دانههای قیمتی صورت گرفته است. معشوق شعر او فردی ستمگر، جفا جو، نامهربان و بیوفاست. عاشق در شعر او فردی غمگین، گریان، نالان میباشد. شعر او شعر فراق است در قریب به هشتاد درصد غزلیاتش از فراق و دوری معشوق شکایت دارد.
حمیرا نکهت شاعری است که شعرش نمایندگی از دهۀ شصت، هفتاد و هشتاد می کند. او در دو مجموعۀ اولش فراوان عاشقانهسرایی کرده؛ اما در اشعاری که از چهل سالگی به بعد سروده این عشق رنگ عوض کرده و دیگر ما با عاشقانههای سطحی و احساساتی نسبت به معشوق مواجه نیستیم بلکه دامنه عشق در شعر او وسعت یافته است- چنانکه عشق به وطن، عشق به آزادی و عشق به مردم به طور چشم گیری در شعر او نمود یافته است.
او نسبت به محجوبۀ هروی از سنت شعری کلاسیک فرا روی کرده و با عشقی ملموستر و فضایی زنانهتر در شعرش مواجه هستیم. عشق در دنیای او منجر به زیبایی و زیبا دیدن شده است و فضای عاشقانههایش فضایی تقریبا شاد میباشد.
مهتاب ساحل از شعرای نسبتا جوانی است که اشعار در خور توجهی دارد. عاشقانههای این شاعر از فضایی باز برخوردار است او زنی معترض علیه سنتهای حاکم بر جامعۀ بسته افغانستان است که زنان را به اسارت گرفته است. عشق در شعر او هوسناک و تنانه میباشد. کلماتی مثل آغوش، بوسه، لب و غیره در عاشقانههایش کاربرد فراوانی دارد.
در طول سدۀ اخیر با تغییراتی که در بستر اجتماعی به وجود آمده رویکرد به عشق و عاشقانهنویسی نیز تحول یافته است. در ابتدای این سده ما با عشق عذری و عفیفانه در شعر مواجه هستیم اما با تغییر یافتن نظم گفتمانی که شامل وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه میشود شعر رنگی تنانه به خود گرفته است. چنانکه زنان شاعر امروز شهامت و جسارت بیشتری در بیان تجربههای شخصی خود از عشق دارند.
منابع
اسکویی، نرگس. (1384). «صاحب تبریزی و مکتب جمال در عرفان اسلامی»، کیهان فرهنگی، شماره 231-230، صص 76_81.
بالنده، ندیمه. (1398). خصوصیات معشوق در غزلیات سعدی و مقایسه آن با غزلیات خواجو. فصل نامه اورمزد، زمستان، شماره 49،. صص 70تا 105.
ساحل، مهتاب. (1397). گورهای گرم. کابل: نشر الکتریکی برگ.
_________.(1396). سوره گیسو، چاپ اول، کابل: تاک.
شفیعی کدکنی، محمد رضا. (1366). صورخیال در شعر فارسی، تهران: آگاه.
مختاری، محمد. (1378). هفتاد سال شعر عاشقانه (1370-1300)، تهران: تیراژه.
میرشاهی، مسعود.( 1379). شعر زنان افغانستان، کابل: خاوران.
نادری، پرتو.(1401). مرواریدهای رنگین؛ دیداری با چند بانوی سخنور، کابل: مقصودی.
نکهت دستگیرزاده، حمیرا. (1400). مجموعه اشعار، چاپ اول، هرات: آن.
هروی، محجوبه. (1347). دیوان اشعار، تصحیح محمد علم غواص، هرات: موسسه طبع کتب هرات.
واحدیار، افسانه. (1400). پرسه در دیگری_واکاوی شعر هرات از 1380 تا 1400_ هرات: آن.