نقد و پژوهش

روایتی از تاریک خانه

تک گویی  در مجموعه داستان سرمه و سیاهی ، اثر فروزان امیری

نویسنده: نیلوفر نیک­سیر

سرمه و سیاهی یکی از مجموعه های داستانیست که حاوی یازده داستان از اولین تجربه های این نویسنده ی جوان است، ویژه گی ها و کاستی هایی دارد که می سپاریم به دید و نظر منتقدان. اما یکی از مسایلی که در نخست خیلی به چشم می آید، شیوه ی روایت گری این داستان نویس است که بیشتر متمایل به تک گویی در داستان هایش هست. تک گویی یکی از شیوه های روایت هست که به داستان تنوع بیشتر می بخشد و ضریب صمیمت داستان را بالاتر می برد. چون نویسنده، مخاطب را با خود در مسیر داستان هدایت می کند و اگر تک گویی درونی باشد، با لایه های ذهنی نویسنده بیشتر میشود آشنا شد.همچنین تک گویی درونی همراه با سیال ذهن است که میتواند جریان داستان و روایت گری را ذهنی تر و عمیق تر نمایش بدهد.

  داستان های مجموعه ی سرمه و سیاهی بیشتر حول محور اتفاقاتی که در اطراف نویسنده افتاده و او آنها را به چشم سر دیده و تجربه کرده است، می چرخد. نویسنده به عنوان روای یی از محیطی جنگ زده و نا آرام به روایت گری می پردازد و گاه در خط سیر این روایت گری به دنیای ذهنی خود گام می نهد و واقعیت بیرونی را درونی میسازد و همین مساله باعث شده که روال داستان های او مقداری به جریان سیال ذهن نزدیک شود در حینی که با تک گویی نیز همراه هست.

 در ادبیات داستانی افغانستان نیز میتوان از رهنورد زریاب نام برد که در رمان گلنار و آیینه از این شیوه بیشترین سود را برده است، همچنین حمیرا قادری که در رمان نقش شکار آهو به وفور از این شیوه استفاده کرده . که البته در این دو داستان نام برده، تک گویی منجر به ایجاد جریان سیال ذهن شده است.

همان طوری که در بالا یاد آوری کردیم، یکی از شیوه های روایت گری با جریان سیال ذهن، تک گویی است، بخصوص تک گویی درونی.

تک گویی صحبت یک نفره ای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد.(میرصادقی ؛1388ص 410  )

تک گویی ، دارای اقسامی است که در ادامه شرح داده میشوند. در این مقاله سعی بر این است که نمونه هایی از مجموعه ی داستان سرمه و سیاهی را بر اساس انواع تک گویی تحلیل نماییم.

1-تک گویی درونی

 تک گویی درونی، یکی از شیوه های ارائه ی جریان سیال ذهن است. تک گویی درونی بیان اندیشه هنگام بروز آن در ذهن است پیش از آنکه پرداخت شود و شکل بگیرد. در این شیوه ی روایت، اساس بر مفاهیمی است که ایجاد تداعی معانی می کند. خواننده به طور غیر مستقیم در جریان افکار شخصیت داستان و واکنش های او نسبت به محیط اطرافش قرار می گیرد و سیر اندیشه های او را دنبال می کند. تک گویی درونی بسیار شبیه حرف زدن بچه های کوچک است، وقتی با خودشان بازی می کنند و حرف می زنند و مخاطبی ندارند. درین شیوه حرف ها به زبان نمی آیند بلکه در ذهن شخصیت یا شخصیت های داستان جاری است. ( 411)

اگر صحبت کننده به محیط دور وبر حاضر خود واکنش نشان بدهد، تک گویی درونی او، داستانی را تعریف می کند که در همان موقع در اطراف او می گذرد. اگر افکار او ، بر محور خاطره هایی می گذرد، تک گویی او بعضی ازحوادث گذشته را که با زمان حال تداعی می شود، مرور می کند. دست آخر اگر تک گویی او اساسا واکنشی است، سیر اندیشه ی صحبت کننده، نه زمان حال را گزارش می کند و نه یادآور زمان گذشته ی داستان است. تک گویی درونی، خود داستانی است با زمان نا مشخص. (412)

دوباره صبح شد. بازهم روزی دیگر… ( روزی از نو روزی از نو!) هه! خنده دار است! کدام روز نو؟روزها هم نو می شوند؟ مگر غیر از این است که ما هی دور خود و عقربه ها می چرخیم وبعد می رسیم به همان نقطه ی اول؟ هی! هی! یادت به خیر مادرجان! دل ما را به چه چیز هایی خوش می کردی. ( امیری؛ 1400 ص17)

درین تکه از داستان متوجه میشویم که شخصیت با خودش در حال گفتگوست و مفاهیمی چون زمان و زندگی را به سوال می کشد. مخاطب را متوجه گذشت و بیهوده گی زمان میسازد ، پلی میزند به خاطراتش و از مادر یاد می کند. در این قطعه از گفتگو همان طور که در تعریف تک گویی متوجه شدیم، نویسنده منتظر جواب نیست و نه هم مخاطب خاصی دارد و نه نیز زمان و مکان گفتگو مشخص است ، تنها سعی نویسنده بر رفت وبرگشت به زمان گذشته و حال است.

قاسم جانم، ها قاسم جانم خوش دارد صبح زود بیدار شوم. می گوید سحر خیزی به زندگی برکت می آورد. پتو را کنار می زند. دور بالش اش را می پاید، دست می کشد به روی فرش. ( ص17)

در طول دو سطر، نویسنده می رود به گذشته و بر می گردد. از جوانی و خاطرات بودنش با مرد می گوید و دوباره میاید به زمان حال که در حال پالیدن عینکش هست.

کورمال، کورمال. عینک را زیر دستش احساس می کند. شیشه هایش را با نفس گرم و طولانی بخارآلود کرده و با گوشه ی قدیفه ی خود پاک می کند. ( 18)

در امتداد داستان، خواننده متوجه میشود که راوی هی در حال رفت و برگشت هست و سعی می کند خاطراتش را با وسیله ی تک گویی به نمایش بگذارد.

 در داستان فال سرگردان نیز، راوی با خودش در حال گفتگوست و شبیه نمونه ی بالا خاطراتش را برای مخاطبی که مشخص نیست بازگو می کند.

رنگ سپید صبح برفضای اتاق پاشیده شده و دغدغه ی هر روزش را زنده کرده است. یک بار دیگر سراپای خود را در آیینه برانداز می کند؛ گوشه ی قدیفه ی قهوه ای اش لک افتاده. لک های سیاه…

شال های داخل الماری را زیر و رو می کند/

کدام؟ کدام: بله، شال آبی! قادر رنگ آبی را دوست دارد و آب را… ( 58)

چنانچه یاد آور شدیم، تک گویی درونی با جریان سیال ذهن همراه هست وخواننده با سیر اندیشه ی نویسنده از این طریق همراه میشود و با لایه های ذهنی راوی روبرو میشود. در داستان بوی مرگ با رگه هایی از جریان سیال ذهن روبروییم، آنگاه که  ذهن شخصیت داستان از صحنه ی قتل می رود به کودکی هایش.

مزه ی تلخ دهنش را توت های خشک و افسانه های مادر بزرگ شیرین می کند. مشتی توت خشک دیگر را مادر بزرگ داخل دست های کوچک شان می ریزد، تکانی به عینک اش می دهد و فتیله ی چراغ رکابی را پایین می کند. نور کم سو و زرد رنگی بر دیوار های کاه گلی اتاق پاشیده میشود. (47)

مادر بزرگ قصه ی آغاز دنیا را برای نواسه هایش می کند که به نوعی ذهن به سمت استوره ها کشیده میشود و نا خود آگاه جمعی. از آنجاییکه جریان سیال با ذهن انسان سروکار دارد، این داستان خوب پرداخت شده و مزه ی توت شیرین خشک شده نیز تداعی گر خاطره ها و سفر ذهن شخصیت داستان به گذشته هاست.

2- تک گویی نمایشی

نوعی از تک گویی است که در بعضی از داستان های کوتاه و رمان های امروزی از ان استفاده می کنند. اختلاف تک گویی نمایشی با تک گویی درونی ، در این است که در تک گویی نمایشی، کسی مخاطب قرار می گیرد، حال آنکه در تک گویی درونی هیچ کس مورد خطاب نیست و خواننده غیر مستقیم در جریان وقایع داستان قرار می گیرد. در شیوه ی نگارش تک گویی نمایشی کسی بلند بلند با کس دیگری حرف می زند و دلیل خاصی برای گفتن موضوع خاصی به مخاطب خاصی دارد، این مخاطب در خود داستان است. (414)

درمجموعه داستان سرمه و سیاهی به تک گویی از نوع نمایشی اش کمتر بر می خوریم اما میشود بعضی دیالوگ ها را بر سنجید که مقداری از ویژه گی های تک گویی نمایشی را دارند.

در داستان تاریک خانه بیشتر با تک گویی نمایشی روبرو هستیم، آنگاهی که شخصیت داستان با تصویر شوهرش صحبت می کند و با این گفتگو می خواهد تنهایی و بی کسی اش را به خواننده نشان بدهد.

ها قاسم جانم! توری تا هنوز با من است، ترکم نکرده، تنهایم نگذاشته. با هست و نیستم ساخت. با دارو ندارم. بود و نبودم. گربه حیوان مهربانی است، قدرشناس است. (21)

نتیجه

داستان های مجموعه سرمه و سیاهی با عنصر داستانی تک گویی به روایت در آورده شده اند که در بسا موارد این تک گویی درونی هست ولی کمتر با سیال ذهن همراه میباشد، یکی از پیش شرط های تک گویی درونی جریان سیال ذهن است که در این داستان ها کمتر به چشم می خورد. تک گویی نمایشی جز یکی دو مورد، بیشتر دیده نشد. حدیث نفس نیز که یکی از شاخه های تک گویی هست نیز در این داستان ها وجود نداشت. با خوانش بیشتر داستان های این مجموعه می توان عناصر داستانی دیگری را نیز بر سنجید.

 

سرچشمه ها

1-امیری، فروزان. سرمه . سیاهی ( مجموعه داستان کوتاه) انتشارات آن و انجمن ادبی هرات، چاپ نخست : بهار1400، افغانستان- هرات

2- میرصادقی، جمال. عناصر داستان. چاپ ششم:1388 ، انتشارات بهمن

نظر دهید